مراسم اختتامیه مسابقات قرآن کریم با حضور علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی برگزارشد.









*****************************************************************************
هفته نامه شهروند امروز در گفتگو با همسر امام خميني (ره) به بازخواني خاطرات خانم خديجه ثقفي از امام پرداخت. متن كامل اين گفتگو و گزارش بشرح زير است: «تصدقت شوم؛ الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم...
|
هفته نامه شهروند امروز در گفتگو با همسر امام خميني (ره) به بازخواني خاطرات خانم خديجه ثقفي از امام پرداخت.
 
متن كامل اين گفتگو و گزارش بشرح زير است: «تصدقت شوم؛ الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آينه قلبم منقوش است. عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشي در پناه خودش حفظ كند. [حال] من با هر شدتي باشد ميگذرد ولي به حمدالله تاكنون هرچه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم. حقيقتا جاي شما خالي است. فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد... ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روحالله.»
گرچه خانم خديجه ثقفي؛ بانو قدس ايران، همسر گرامي امام خميني در همان ايام فروردينماه 1312 هجري شمسي نامه عاشقانه حضرت روحالله رهبر آينده انقلاب اسلامي ايران را از فرط شرم و حياي ايراني و اسلامي پاره كرده، اما چند سال پيش اين نامه از همه جا سردرآورده و نه فقط در صحيفه امام كه در مطبوعات و حتي راديو و تلويزيون خوانده شد.
عاشقانهترين نامهاي كه از يك فقيه، مجتهد، مرجع تقليد شيعه و رهبر فرهمند ايران طي بيش از يك دهه بر جاي مانده و نه فقط در ميان روحانيان و سياستمداران كه در ميان روشنفكران و نويسندگان هم بينظير است.
اما اين خانم كيست كه «روحالله» خميني با همه قدرت و عظمت سياسي و دينياش به قربانش ميرود، تصدقاش ميشود، نور چشم و قوت قلبش ميخواند و حتي در ساحل زيباي بيروت صد حيف ميخورد كه محبوب عزيزش همراهش نيست؟
***
خديجه خانم ثقفي از تبار «حاج ملاهادي نوري» تاجر مازندراني است كه در اواسط حكومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلي» بود كه اگرچه تاجر بود، اما به فراگيري معارف ديني روي آورد و دختري از خانواده علماي وقت را براي همسري انتخاب كرد. فرزند آنان، ميرزاابوالقاسم كلانترتهراني، از پرورشيافتگان حوزه تهران، اصفهان و نجف و همشاگردي و همعصر با علماي بزرگي همچون «حاج ملاعلي كني» بود و در محضر درس «شيخ مرتضي انصاري» حضور يافت: «شيخ مرتضي به گفتههاي وي در درس اعتماد ميكرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، براي برخي از شاگردان علاقهمند تقرير ميكرد تا سرانجام به مقامي نائل آمد كه در چندين جلسه، شيخ مرتضي انصاري به اجتهاد وي تصريح كرد.» او در زماني كه «ملاعلي كني» توليت مدرسه مروي را برعهده داشت، از نجف به تهران آمد و در اين مدرسه به مدت هفت سال به تدريس فقه و اصول پرداخت كه شاگردانش عالمان بزرگي همچون؛ سيدحسين قمي تهراني، شيخعبدالنبي نوري، سيدمحمدصادق تهراني، شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني و شيخفضلالله نوري بودند. ميرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان كلانتر» دايياش گرفته بود. محمودخان در زمان ناصرالدينشاه، مامور رسيدگي به امور اجتماعي و اقتصادي شهر تهران بود كه سرانجام در قحطياي كه در تهران رخ داده بود، ناصرالدين او را در نابسامانيها متهم كرد و به دار آويخت. فرزند ميرزاابوالقاسم، همچون پدر يك عالم ديني بود و قريحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در رثاي او شعر بلند بالايي سرود. «ميرزا ابوالفضل تهراني» كه شاگرد پدر بود، در تهران مجتهد شد و در حكمت، فلسفه و عرفان صاحبنظر شد. او اگرچه به درجه اجتهاد رسيده بود، اما به عراق رفت و با دعوت ميرزاي شيرازي از جلسه درس «ميرزاحبيبالله رشتي» در نجف به سامرا آمد و در كنار فقه و اصول به حديث و رجال پرداخت. او همچنين در آن دوره، زبان و ادبيات «عبراني و سرياني» را براي آشنايي با يهوديت و مسيحيت فرا گرفت. او در سامرا هممباحثه با «ميرزامحمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم) و سيدمحمد فشاركي اصفهاني» بود. همچنين ميرزا ابوالفضل آنچنان در ادبيات و شعر متبحر بود كه روزي در مجلس ادباي ميرزاي شيرازي، شاعر فرستاده دولت عثماني كه براي عرض اندام در برابر ميرزا آمده بود، مقهور كرد كه درباره آن شاعر عثماني نوشتهاند: «دستانش چنان ميلرزيد كه سطل هنگام فرو رفتن در چاه ميلرزد...» او در نهايت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدينشاه، توليت مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خديجه خانم ثقفي است كه پدرش هم همچون پدربزرگ روحاني بود و در اين مسير گام بر ميداشت. «ميرزامحمدثقفي تهراني» از شاگردان شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم بود و قريحه شعري او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به درس و تحصيل پرداخت كه «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهي را از بحث رئيسالشيعه، مرحوم حاج شيخعبدالكريم حائري يزدي - رضوانالله عليه - استفاده و وي به خط شريف خويش [حائزي بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او تصريح كرد.» سپس ثقفي به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه، اصول و معارف عقلي، تدريس و اقامه جماعت كرد كه مشهورترين اثر او، «روان جاويد» تفسير فارسي و روان قرآن در 5 جلد است.
***
خديجه خانم ثقفي معروف به «قدسي ايران» دختر ميرزامحمد بود كه «آيتالله سيدمحمد صادق لواساني» او را به امام خميني براي همسري پيشنهاد داد. دختر روحانياي كه خود او درباره پدر ميگويد: «پدرم خوشتيپ، شيك و خوشلباس بود؛ مثلا در آن زمان پوستين اسلامبولي ميپوشيد و از خانه بيرون ميرفت و همه طلبهها تعجب ميكردند.» از او درباره نام خانوادگياش ميپرسيم، ميگويد: «ثقفي به نام عشيرهاي از اجدادمان باز ميگردد كه در كربلا در ركاب سيدالشهدا(ع) جنگيده بودند.» اگرچه، پدر او عالم ديني بود، اما تا دبيرستان، به دخترانش اجازه داد تا در مدارس جديد تحصيل كنند. خديجه خانم ميگويد: «پدرم با دبيرستان رفتن من مخالف بود، چون روحيهاش متجددانه نبود. او ميگفت: چون در دبيرستان معلم مرد است، فراش مرد است و بازرس مرد است، نرو.» به هر حال او تا كلاس ششم تحصيل كرد؛ با چاقچور و لباس آستينبلند. پس از آن «از طرف خانواده مادري براي ايشان خانم معلم كليمي جهت تدريس زبان فرانسه استخدام كردند كه بين 6 ماه تا يك سال به ايشان فرانسه درس ميداد.» زماني كه پدر او به قم رفت، خديجه خانم با محيط قم آشنا شد و آن را نميپسنديد: «قم مثل امروز نبود، زمين خيابان تا لب ديوار صحن قبرستان بود و كوچهها خيلي باريك بودند. به همين خاطر زود از قم ميآمدم و آن دو ماهي هم كه پدرم مرا به زور نگه داشت، خيلي ناراحت بودم.» چراكه او، از خانوادهاي مرفه بود و با مادربزرگ مادرياش در تهران خو گرفته بود. مادرش هم دختر خزانهدار ناصرالدينشاه بود و به اين دليل «خازنالملوك» ناميده ميشد. پدرش هم اگرچه روحاني بود، اما از سوي ديگر، با سياست همراه نبود: «در خانواده همسر امام و بعد هم زماني كه اين خانواده با امام وصلت كرد تا آخر روابط سياسي برقرار نبود و به يك معنا اصولا سياسي نبودند، يعني هيچ وقت وارد مسائل سياسي نميشدند و تنها در اين حد از سياست ميدانستند كه مثلا شاه عوض شد. خود پدر هم گرچه روحاني بودند؛ اما «روحاني صرف» بود؛ يعني نماز و درس و بحث و اصلا در مسائل سياسي دخالت نميكردند.» اما آنچه مايه آشنايي حاج آقا ثقفي و حاج آقا روحالله بود، دين و ديانت بود. حاج سيدمحمد صادق لواساني، دوست مشترك ثقفي و خميني مايه آشنايي را پربار ميكرد و او بود كه به حاج آقا روحالله گفت: «چرا ازدواج نميكني؟» كه او پاسخ داد: «من تاكنون كسي را براي ازدواج نپسنديدهام و از خمين هم نميخواهم زن بگيرم. به نظرم كسي نيامده است.» در اين هنگام لواساني به او پاسخ ميدهد: «آقاي ثقفي دو دختر دارد، خانم داداشم ميگويد: خوبند.» اينگونه ميشود كه آقاي لواساني ماموريت خواستگاري از اين خانواده را برعهده ميگيرد، اما پاسخ دختر مورد نظر «نه» است. او از قم بدش ميآمد و زندگي با طلبه را نميپسنديد؛ چراكه «طلبهها معمولا خشك بودند، وضعيت مالي خوبي نداشتند و گاهي برخي از آنها احترام به زن نميگذاشتند. البته دليل اصلي عدم تمايل به سكونت در قم بود.» به هر حال يكي از نوادگان امام، ماجراي خواستگاري از «خانم» را «شيرين» توصيف ميكند: «10 ماه طول ميكشد تا خانم جواب مثبت دهند. 5 بار خواستگاري انجام ميشود كه آقاي سيدمحمدصادق لواساني تشريف ميآورند، نه آقاي كاشاني. البته پدر خانم اصرار داشتند.» ناگهان با اين سوال روبرو ميشويم كه چگونه خانم با اين همه مخالفت جواب مثبت ميدهند؟ او ميگويد: «حين همين جلسات كه آقاي لواساني ميآيند و ميروند، خانم خوابي ميبينند: «ايشان وارد اتاقي ميشوند كه سه سيد نوراني نشسته بودند. يك پيرزني آمد و من [خانم] از او پرسيدم كه اينها چه كساني هستند؟ او گفت: آن وسطي پيامبر(ص) است و آنكه سمت راست نشسته اميرالمومنين(ع) است و سمت چپي امام حسن(ع) است، اما تو كه از اينها بدت ميآيد! من پاسخ دادم كه از اينها بدم نميآيد، اينها ائمه من هستند. چرا بايد بدم بيايد؟ خيلي هم دوستشان دارم. پيرزن بار ديگر اصرار كرد كه نه، تو از اينها بدت ميآيد!» از خواب بيدار ميشوند و براي خدمتكار منزل نقل ميكنند. او به ايشان گفت كه چون اين سيد [امام] را رد ميكني، اين خواب را ديدهاي. در نهايت با توجه به اين خواب و نظر مثبت پدرخانم، ايشان جواب مثبت ميدهند. يك ماه ابتدايي پس از ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم ميروند.»
البته پيش از پاسخ مثبت خانم، آقاسيدمحمدصادق لواساني از سوي خانواده ثقفي مامور ميشود تا به خمين رود؛ چراكه پدر خديجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نميشناسد و او مال خمين است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالي مادربزرگش خيلي خوب بوده و با وضع طلبگي زندگي كردن برايش مشكل است. ما نميدانيم كه آيا داماد اصلا چيزي دارد يا نه. اگر درآمدش فقط شهريه حاج شيخ عبدالكريم باشد، نميتواند زندگي كند. ما ميخواهيم بدانيم كه آيا از خودش سرمايهاي دارد؟ از آن گذشته آيا داماد زن ديگري دارد يا نه؟ شايد در خمين زن و بچه داشته باشد. شايد در مدتي كه منتظر بوده تا تحصيلاتش تمام شود، صيغه ميكرده است و چه بسا از آن صيغه يكي - دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقاي لواساني به خمين ميرود و خيال پدر دختر را راحت ميكند و پاسخ مثبت خديجه خانم براي حاج آقا روحالله به ارمغان ميآيد.
***
خديجه خانم، قدسي ايران به منزل آيتالله خميني وارد ميشود و با عالم دينياي روبرو ميشود كه نهايت احترام را براي او قائل است. البته خود خانم هم در ابتداي زندگي اين مساله برايش اهميت داشت: « رابطه خانم با آقا يك رابطه بسيار محترمانهاي بوده است. خانم در اول زندگي به آقا گفتند كه بياييد تعبيراتمان را با يكديگر محترمانه بكنيم و همديگر را محترمانه صدا بزنيم. هيچ وقت امام يك كلام بياحترامي به خانم نكردند و ايشان هم همينطور. در طول زندگي 70 ساله آنها هم هيچگاه امام با صداي بلند با ايشان صحبت نكردند. در اواخر حيات امام، خانم به شاهعبدالعظيم براي زيارت رفته بودند و دير شده بود. در حالي كه آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار ميخوردند. امام يك ساعت و نيم سر سفره نشسته بودند تا خانم بيايد و غذا نخورده بودند. هيچگاه امام از خانم نخواستند كه فلان چيز را برايشان بياورند؛ آب، چاي و...»
خديجه خانم در بيان خاطراتش در اين باره ميگويد: «حضرت امام به من خيلي احترام ميگذاشتند و خيلي اهميت ميدادند. هيچ حرف بد يا زشتي به من نميزدند. امام حتي در اوج عصبانيت هرگز بياحترامي و اسائه ادب نميكردند. هميشه در اتاق، جاي بهتر را به من تعارف ميكردند تا من نميآمدم، سر سفره، خوردن غذا را شروع نميكردند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم. هميشه به من ميگفتند: «جارو نكن». اگر ميخواستم لب حوض روسري بچه را بشويم ميآمدند و ميگفتند: بلند شو، تو نبايد بشويي...» امام حتي در مسائل شخصي خانم دخالت نميكرد و در مورد لباس و رفت و آمدهاي او نظر نميداد. نوه امام از قول مادربزرگش ميگويد: « اصلا امام كاري به رفت و آمد ايشان نداشت. فقط در ابتدا، امام بايد خانواده يا فرد مورد نظر را ميشناختند، اما پس از آن ديگر حرفي نميزدند. در مورد لباس خانم هم كه لباسشان از سوي مادرشان از تهران فرستاده ميشد، هيچ وقت امام درباره نامناسب بودن آن سخني نميگفتند. حتي روزي آقا براي دخترشان كه 12 ساله بودند كفش قرمز رنگ ميخرند، در آن موقع اصلا رسم نبوده است و دختران بايد كفش سياه پا ميكردند. البته خود خانم هم مراعات ميكردند، اما خود ايشان ميفرمودند كه هيچگاه نشد كه در نوع پوشش يا رفت و آمدم با كسي اظهارنظر كنند.»
سوالي پرسيده ميشود كه پس امام به همسر و فرزندانش چه توصيه ميكرد كه آنان اينگونه در مسير راستي راه ميپيمودند؟ «امام كلا در زندگي به يك اصل معتقد بودند كه خانم اين اصل را اينگونه روايت ميكنند: اگر ميخواهيد به بهشت برويد؛ دو كار انجام دهيد: اول اينكه هرچه خداوند واجب دانسته، انجام دهيد و هرچه حرام دانسته، انجام ندهيد. امام فقط اين دو قيد را گذاشتهاند. البته خانم و خانواده كاملا رعايت ميكردند چرا كه آقا، فردي نبودند كه در برابر خلاف شرع سكوت بكنند.»
اما به هر حال، خانم هم اين رفتار امام را تاييد ميكند و ميگويد: «به مستحبات خيلي كاري نداشتند. به كارهاي من هم كاري نداشتند. هر طوري كه دوست داشتم، زندگي ميكردم.» امام حتي منزل را به محلي براي تدريس تبديل كرده بودند و به همسر خود به عنوان شاگرد «جامعالمقدمات» ميآموختند: «خانم قبل از ازدواج مدتي ادبيات عرب را نزد پدرشان فرا گرفته بودند. نزد امام هم ادامه دادند و كتاب «جامعالمقدمات» را ميخواندند. امام سريع درس ميدادند، از خانم پرسيدم كه ايشان اينگونه تدريس ميكردند، شما متوجه ميشديد؟ ايشان فرمودند: بله، مي فهميدم. خانم حافظه فوقالعادهاي داشتند، يك غزل را يك بار ميخواندند، حفظ ميشدند. البته ايشان ذوق شعري هم داشتند. تدريس امام به خانم چندماهي طول ميكشد، اما پس از تولد فرزندان، مشغوليتشان در خانه بيشتر شد و از طرف ديگر به قسمتهايي از ادبيات عرب رسيده بودند كه لازم بود آقا مطالعه كنند و وقت اين كار را نداشتند. بنابراين با موافقت طرفين تدريس متوقف ميشود.»
«حضرت امام به من خيلي احترام ميگذاشتند و خيلي اهميت ميدادند. هيچ حرف بد يا زشتي به من نميزدند. امام حتي در اوج عصبانيت هرگز بياحترامي و اسائه ادب نميكردند. هميشه در اتاق، جاي بهتر را به من تعارف ميكردند تا من نميآمدم، سر سفره، خوردن غذا را شروع نميكردند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم. ***
امام با آيتالله ثقفي، پدر همسرش هم روابط صميمانهاي داشت و همواره به طور مستمر در جريان مبارزات خود، با حوصله براي ايشان نامه مينوشت و حالشان را جويا ميشد: «روابط دوستانه شديدي داشتند و احترام متقابل مابين آنها وجود داشت.» اگرچه خانواده ثقفي سياسي نبودند و هيچگاه پدر همسر امام به مبارزات سياسي نميپرداخت؛ به جز امضاي دو اطلاعيه، اولي عليه لايحه ايالتي و ولايتي و ديگري درباره مقاله روزنامه اطلاعات عليه امام در ديماه 56. اما گويا امام هم محيط خانه را سياسي دوست نميداشت: «پس از اينكه خانم وارد منزل آقا ميشوند، امام با توجه به اينكه كاملا سياسي بودند، هيچ وقت مسائل سياسي را در خانه مطرح نميكردند خانم امام هيچگاه در مسائل سياسي صحبت و دخالت نميكردند. روحيه ايشان هم همينطور است. برخي ميگويند كه يكي از علل موفقيت امام هم همين مسئله بوده است كه وقتي وارد منزل ميشدند، تشنجات سياسي در آنجا نبوده است.»
حتي پس از انقلاب هم، خانواده همسر امام در ميدان سياست وارد نشدند و به انتقاد يا حمايت از اين و آن نپرداختند و به خانم هم مطالبي را نميگفتند تا به گوش همسر خود [امام] برساند. البته شايد دليل ديگري هم داشت: «اصلا به خانم مطلبي را نميگفتند. اگر هم مسئلهاي بوده، به دليل اينكه خانم غيرسياسي بودند، مطلبي را نميگفتند. شما اگر وارد فضاي منزل خانم شويد، تنها بويي كه استشمام نميكنيد، سياست است. خانم واقعا خانم خانه بوده است. نظر امام هم اين بوده كه هيچگاه مسائل سياسي را وارد منزل نكنند.»
***
خديجه خانم در مسير مبارزات امام، ناگهان با فوت حاج آقا مصطفي، فرزند بزرگش روبرو شد كه بسيار او را بيتاب كرد، فرزندي كه « بسيار به او علاقه داشتند و حتي از ديگر فرزندان بيشتر او را دوست ميداشتند؛ هنوز هم ميگويند و اكنون هم كه گاهي نام آقا مصطفي گفته ميشود، ايشان بغض ميكنند و گاهي گريه هم ميكنند. آقا مصطفي در منزل بسيار محترم بودند و ديگر فرزندان او را «داداش» صدا ميكردند و حتي خانم و آقا هم ايشان را «داداش» مورد خطاب قرار ميدادند. ايشان بسيار در نجف فعال بودند و روي جنبه مرجعيتي امام تاكيد داشتند. خانم علاوه بر آقا مصطفي، به فرزند ايشان «حسين آقا» هم بسيار علاقه دارند. ايشان كه فوت ميكنند، خانم بسيار ناراحت ميشود. يك روز از ايشان پرسيدم كه فوت امام يا حاج احمدآقا يا آقا مصطفي، كدام براي شما سختتر بود؟ گفتند: فوت مصطفي مسئله ديگري بود. ايشان زماني كه از فوت آقامصطفي مطلع ميشوند، بسيار گريه ميكردند ولي زماني كه آقا به خانه ميآمدند، گريه نميكردند. از طرف ديگر در مسير امام هم اصلا شك نكردند و حتي ناراحتي خودشان را به امام منتقل نميكردند. البته زماني كه امام براي نماز يا تدريس به خارج از منزل ميرفتند، ايشان در حرم يا منزل بسيار گريه ميكردند. امام هم زماني كه در نجف تدريس ميكردند جاي خالي آقا مصطفي را ميديدند و ناگهان ميلرزيدند. اما هيچگاه گريه نميكردند و فقط براي سيدالشهداء و ياران ايشان گريه ميكردند.» اما هيچگاه خانم بر بيتابي خود براي آقا مصطفي چيره نشدند.
نوه خانم و آقا درباره نقش مادربزرگش در منزل امام و همراهي 70 ساله او با ايشان ميگويد: «خانم واقعا همراه امام بودند. شك ندارم كه اگر خانم امام نبود، امام به هيچ وجه به اين موفقيتها نميرسيدند. نقش خانم در خانواده نقشي فوقالعاده است و يك محوريت واقعي دارند. ايشان شرايط امام را در تمامي مقاطع درك ميكردند و رياست منزل همواره بر عهده ايشان بود.»
****************************************************************************
حرمت رهبري نظام اسلامي، از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلامي ماست. همه بايد به دستورات رهبري عمل كنند.اطاعت از خامنهاي، اطاعت از امام است. هر كس منكر اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هر كس بگويد كه اطاعت از امام غير از اطاعت از حضرت آيت الله خامنهاي است در خط آمريكاست! من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد كردهام كه كوچكترين قدمي را عليه رهبري و برخلاف رهبري و حتي برخلاف ميل رهبري برندارم
بولتن نیوز گزارش می دهد: به حسن و برادرانش اين توصيه را مينمايم كه هميشه سعي كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آنست و بدانند كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را ميخواهند.هرگز گرفتار تحليلهاي گوناگون نشوند كه دشمن در كمين است! امروز بايد در كنار نظاممان پشت سر رهبري قرار بگيريم. رهبر ما شاگرد امام است. رهبر ما از چهرههاي شناخته شده انقلاب كه ساليان سال در زندانهاي رژيم سفاك پهلوي به سر برده.هيچكس حق شكستن حريم رهبري را ندارد. حرمت رهبري نظام اسلامي، از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلامي ماست. همه بايد به دستورات رهبري عمل كنند.
ما امروز موظف هستيم پشت سر مقام رهبري حضرت آيت الله خامنهاي حركت كنيم. هر چه ايشان گفت گوش كنيم، اگر روزي حركت ما با حركت ولي نخواند، بدانيد كه نقص از ماست!
قاطعتر پشت سر رهبري باشيم و نگذاريم رهبرمان احساس تنهايي كنند. همانطور كه نگذاشتيد امام احساس تنهايي كند. اطاعت از خامنهاي، اطاعت از امام است. هر كس منكر اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست و هر كس بگويد كه اطاعت از امام غير از اطاعت از حضرت آيت الله خامنهاي است در خط آمريكاست! من بعد از رحلت امام، با خدا و امام عهد كردهام كه كوچكترين قدمي را عليه رهبري و برخلاف رهبري و حتي برخلاف ميل رهبري برندارم و اگر شما مردم هم چنين پيماني را تجديد كنيد، مطمئن باشيد كه ما در تمام زمينهها بر آمريكا پيروز مي شويم.
*****************************************************************************
جايگاه زن از دیدگاه امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری
روابط عمومي دانشگاه علوم پزشكي شهيدبهشتي:
خجسته ميلاد بزرگ بانوي اسلام ، دخت نبوت، همسر ولايت ، مادر امامت ، حضرت فاطمه زهرا (س) ، همچنين سالروز ميلاد باسعادت بنيانگذار كبير انقلاب حضرت امام راحل (ره) ، هفته زن و روز مادر را به تمامي همكاران گرامي تبريك عرض مي نماييم.
در نظام جمهوري اسلامي ايران براي تکريم مقام زن ، روز ولادت دخت گرامي پيامبر اکرم(ص) حضرت فاطمه زهرا (س) که بهترين زنان عالم و شايسته ترين الگو براي زنان در مسير حرکت به سوي انسانيت و کمال ميباشد به عنوان روز زن تعيين شده است.
حضرت امام خميني (ره) پيرامون فلسفه نامگذاري اين روز فرمودند: «اگر روزي بايد روز زن باشد، چه روزي والاتر و افتخار آميزتر از روز ولادت با سعادت فاطمه زهرا (س) است». مقام معظم رهبري نيز در سرّ نامگذاري اين روز ميفرمايد: « انتخاب چنين روزي به عنوان روز زن به معناي انتخاب زيباترين، متعاليترين و مقدسترين الگو براي زنان مسلمان، بلکه زنان همه جهان است».
حضرت امام خميني (ره) در تبيين کرامت و شخصيت زن در اسلام ميفرمايد: « مقام زن والا است؛ بانوان در اسلام عالي رتبه و بلند پايه هستند. ما ميخواهيم زن به مقام والاي انسانيت خودش برسد، نه ملعبه باشد؛ نه ملعبه در دست مردها باشد، نه در دست اراذل و اوباش باشد».
ايشان در بيان شخصيت زن در مکتب تشيع ميفرمايد: « تشيع که مکتبي است انقلابي و ادامه اسلام راستين پيامبر(ص) است همچون خود شيعيان، هميشه مورد حملات ناجوانمردانه مستبدين و استعمارگران بوده است. تشيع نه تنها زنان را از صحنه زندگي اجتماعي طرد نميکند، بلکه آنان را در جامعه در جايگاه رفيع انساني خود قرار ميدهد. ما پيشرفت دنياي غرب را ميپذيريم، ولي فساد غرب را که خود آنان از آن ناله ميکنند نه».
در مورد کرامت و شخصيت زن رهبرمعظم انقلاب نيز بيانات نغزي دارند و به مناسبتهاي مختلف شخصيت زن را به اين صورت تبيين ميفرمايد: « کرامت و هويت واقعي و انساني زن، در اسلام به تماميت، مورد توجه قرار گرفته است. بنابراين مد نظر قراردادن آنها، قطعا زنان را در موقعيت مطلوب و شايسته و برتر از تمامي نقاط جهان قرار خواهد داد. زن مسلمان نيازي ندارد تا فعاليتهاي خانوادگي و اجتماعي، سياسي، تحصيلي و مُدخواهي خود را از روي نسخه غربي، تنظيم کند. اين نسخه اگر شفابخش و اصلاحگر بود عليالقاعده غرب ميبايستي، هيچ مشکلي و نارسايي و نابهنجاري در اين زمينه احساس نميکرد و فرياد مردم و دانشمندانِ منصف آن ديار بلند نميبود.
اسلام، آن علو رتبه را جايگاه حتمي زن دانسته و سلوك به سوي آن را لازم شمرده و راه آن را با ارزش گذاريها و مقررات و احكام هموار ساخته است. فرهنگ غرب و بينشي كه پايه آن است، اگر آن منزلت را نيز ارزاني زن كند - كه البته ديدگاه مادي فاقد آن گستره چشماندازهاي معنوي است - ياراي آن ندارد كه وارستگي از لذات و شهوات و سرگرميهاي حقير را از شخصيت زن جدا سازد؛ بلكه اين را اصل شمرده، پايه قضاوت خود درباره جوامع و عقايد قرار ميدهد».
مقام معظم رهبري براي شناسايي و شناخت کرامت زن علاوه بر ديدگاه نظري، بيان نمونههاي عيني زناني را که در سايه اسلام به مقامات عاليه رسيده اند، ضروري مي داند كه بازخواني وتبيين زندگي فاطمه زهرا(س) يکي از بهترين اين الگوها است.
به اين ترتيب اسلام بزرگترين خدمتها را به جنس زن انجام داد و از جمله، حريت، شخصيت و استقلال فكر را به او اعطا نمود. از نظر اسلام هرگز در اين مساله ترديدي وجود ندارد كه زن و مرد هم در اصل شرافت و هويت انساني و هم در برخورداري از حقوق انساني برابرند. نه اسلام دين مردان است و نه زن در نگرش اسلامي انسان ناقص است.
طي مقامات معنوي و رسيدن به اجر اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط نيست، به ايمان و عمل صالح مربوط است، خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. اسلام با افكار خرافي پليد شمردن زنان مبارزه، و دوست داشتن زن را جزو اخلاق انبيا معرفي كرد. علت غايي آفرينش، انسان است، و مسالة جنسيت مطرح نيست، بلكه هر يك از زن و مرد براي يكديگر آفريده شدهاند. در انديشه اسلامي وجود زن براي مرد، خير و ماية آرامش دل است، نه آن كه ماية بدبختي و گرفتاري او باشد.
حضرت امام راحل(ره) ضمن تبيين شخصيت معنوي و ملکوتي حضرت زهرا (س) ميفرمايد: « تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است در فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها- جلوه كرده و بوده است. فاطمه يك زن معمولي نبود؛ يك زن روحاني، يك زن ملكوتي، يك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان... زني كه تمام خاصههاي انبيا در اوست. زني كه اگر مرد بود، نبي بود. حضرت امام راحل (ره) اين روز را براي زناني ، روز زن ميداند که از آن حضرت الگو بگيرند و در مسير او حرکت نمايند: « اگر شما زنها و همه كشور ما پذيرفتند كه روز تولد حضرت زهرا با آن كمال روز زن است؛ وظيفه سنگيني بر عهده شما خواهد بود؛ و بايد در مجاهده ، زهد و تقوا ، عفاف و همه ويژگي هاي آن حضرت ، از ايشان تبعيت كنيد.
به همين جهت است که مقام معظم رهبري، سلاله حضرت زهرا(س) و خلف صالح امام امت ميفرمايد: « روز زن بايد روزي باشد که زنان جامعه ما از شخصيت والايي فاطمه (س) الگو بگيرند . وقتي روز ولادت حضرت زهرا (ع) را روز زن اعلام ميکنيم، بدين معناست که ارزشهاي انساني زن و هدف والاي زندگي زن، آن قلههاي است که در رأس آن قله، زهرا(س) قرار گرفته است. ما زن را داراي ارزشها، استعدادها، درخشندگيها و زيباييهايي ميدانيم که اگر از مرحله استعداد به فعليت برسد، شبيه فاطمه(س) خواهد شد و چه خوب است که زندگي آن بزرگوار از ابعاد مختلف در مجامع بانوان مسلمان مورد توجه قرار گيرد و مطالعه و بررسي شود».
از آنجا که جنسيت زن و مرد در حقيقت انساني هيچ تأثيري ندارد، بنابراين زن همانند مرد از استعداد و تواناييهاي يک انسان برخوردار است. او مي تواند از نظر علمي به مقام اجتهاد، اختراع مسايل رياضي و فيزيک برسد. حضرت امام راحل(ره) جنس زن را مانع پيشرفت نميداند بلکه نگاهي ابزاري به زن را مانع پيشرفت و کمال او مي داند كه با برنامه ريزي درست بايد اين مانع را از سر راه زن مسلمان برداشت تا او بتواند به آن جايگاهي که متناسب شأن و تواناييهاي اوست برسد.
رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي با اين باور خطاب به زنان ميفرمايد: « در علم و تقوا كوشش كنيد كه عِلم به هيچ كس انحصار ندارد، علم مال همه است، تقوا مال همه است و كوشش براي رسيدن به علم و تقوا وظيفه همه ما و همه شماست.
رهبري معظم انقلاب پيرامون شرايط و اصولي که زنان را در دستيابي به حقوقشان کمک ميکند ميفرمايد: «چند نكته اساسي بايد مورد توجّه باشد:
1- اوّلاً فكر رشد زنان از لحاظ معنوي و اخلاقي، بايستي يك فكر رايج در ميان خودِ زنان باشد. خودِ بانوان بايد بيشتر به اين مسأله بينديشند. خودِ آنها به معارف، به معلومات، به مطالعه و به مسائل اساسي زندگي رو كنند. همان تربيت غلط غربي موجب شد كه در دوران حكومت طاغوت در اين كشور، زنان به آرايش، تجمّلات، زينتهاي بيخودي، تبرّج و خودنمايي تمايل پيدا كنند، كه اين هم از نشانههاي مردسالاري است. يكي از نشانههاي مردسالاري غربيها همين است كه زن را براي مرد ميخواهند؛ لذا ميگويند زن آرايش كند، تامرد التذاذ ببرد! اين مردسالاري است، اين آزادي زن نيست؛ اين در حقيقت آزادي مرد است.
2- اصلاح قوانين است. بعضي از قوانين در برخورد با زن و مرد احتياج به اصلاح دارد. بايد كساني كه اهل اين كارها هستند، مطالعه و بررسي كرده و آن قوانين را درست كنند.
3- مسأله ديگري كه از كارهاي لازم مي باشد نيز اين است كه نظر اسلام در مورد حقوق زن و مرد بايد تبيين شود. خودِ بانوان هم در اين زمينه بايد كار كنند؛ اما بيشتر بايد كساني كه در معارف اسلامي آگاهي دارند، تلاش كنند و بتوانند نظر اسلام را در آنجاهايي كه حقوق زن و مرد متفاوت است، درست تبيين نمايند، تا هر كسي تصديق كند كه اين دقيقاً براساس طبيعت و فطرت انساني زن و مرد و بر طبق مصالح جامعه است.
4- نكته بعدي اين است كه از بحثهاي انحرافي در اين زمينهها بايد اجتناب شود. بعضي افراد به عنوان دفاع از زن، به بحثهاي انحرافي كشانده ميشوند و بعضي از مسائل از قبيل ديه و امثال اينها را مطرح ميكنند؛ در حالي كه اينها بحثهاي انحرافي است. نظر اسلام در مورد زن و مرد واضح و روشن است. همانطور كه بيان شد، نظر اسلام در مورد خانواده كاملاً روشن است. اينكه كسي بيايد اينطور مسائل را مطرح كند، جز دور كردن راه و منحرف كردن ذهنها هيچ فايدهاي ندارد و كار صحيح و منطقي نيست.
5- نكته ديگر كه بايد مورد توجّه باشد، دفاع اخلاقي و قانوني از زن، بخصوص در داخل خانواده است. دفاع قانوني با اصلاح قوانين و ايجاد قوانين لازم و دفاع اخلاقي با طرح اين مسأله و مواجهه با كساني كه اين را درست نميفهمند و زن را در خانه، مستخدمِ مورد ستمِ مرد، بدون تمكّن از خودسازي معنوي تلقّي كرده و اينگونه هم عمل ميكنند صورت ميگيرد كه بايد با اين فكر با قوّت و شدت مقابله شود؛ البته به شكل كاملاً منطقي و عقلاني.
6- مسأله بعد، اهميت دادن به عفاف در زن است. هر حركتي كه براي دفاع از زنان انجام ميگيرد، بايد ركن اصلي آن رعايت عفاف زن باشد. همانطور كه عرض كردم، در غرب به خاطر اينكه به اين نكته توجّه نشد ، يعني مسأله عفت زنان مورد اهتمام قرار نگرفت و به آن اعتنايي نكردند ، كار به اين بيبندوباريها كشيد. نبايد بگذارند عفّت زن ، مهمترين عنصر براي شخصيت زن ، مورد بياعتنايي قرار گيرد. عفّت در زن، وسيلهاي براي تعالي و تكريم شخصيت زن در چشم ديگران، حتّي در چشم خودِ مردان شهوتران و بيبندوبار است.
عفّت زن، مايه احترام و شخصيت اوست. اين مسأله حجاب ، مَحرم و نامَحرم و نگاه كردن و نگاه نكردن، همه به خاطر اين است كه قضيه عفاف در اين بين سالم نگهداشته شود. اسلام به مسأله عفاف زن اهميت ميدهد البته عفاف مرد هم مهمّ است. عفاف مخصوص زنان نيست؛ مردان هم بايد عفيف باشند. منتها چون در جامعه، مرد به خاطر قدرت جسماني و برتري جسماني، ميتواند به زن ظلم كند و برخلاف تمايل زن رفتار نمايد، روي عفّت زن بيشتر تكيه و احتياط شده است.
7- يك مسأله هم مسأله تعليم و تربيت بانوان است. من بر اين امر هميشه تأكيد كردهام. خوشبختانه امروز در جامعه ما، تعليم و تربيت زنان رايج است؛ اما هنوز هم خانوادههايي هستند كه دختران خود را از تحصيل منع ميكنند. اگر يك روز محيط هاي تحصيلي، محيطهاي ناسالمي بود، امروز بحمداللَّه در دوران اسلامي آن گونه نيست. بايد اجازه بدهند دختران درس بخوانند، مطالعه كنند، كتاب بخوانند، با معارف ديني و معارف انساني آشنا شوند و ذهن و مغزشان قوّت و قدرت پيدا كند. اين، كارِ بسيار لازمي است كه بايد انجام گيرد.
8- نكته آخر اينكه جامعه، هم از لحاظ قانوني و هم از لحاظ اخلاقي، بايد با كساني كه تعدّي به زن را حقّ خود ميدانند، برخورد سخت كند؛ قانون هم بايد در اين زمينه مجازاتهاي سختي را پيشبيني كند. باز هم عرض مي كنم، در كشورهاي غربي علي رغم اين همه شعاري كه ميدهند، هنوز نتوانستهاند اين را تأمين كنند. اگر كشور بتواند جامعه زنان را با تكيه بر تعليمات اسلامي، با همان معارفي كه اسلام خواسته است، آشنا كند، من ترديدي ندارم كه پيشرفت و ترقّي و تعالي كشور مضاعف و چند برابر خواهد شد. در هر ميداني كه بانوان مسؤولانه وارد شوند، پيشرفت در آن ميدان چند برابر خواهد شد.
(برگرفته ا ز كتاب دكترين نظام زن در جمهوري اسلامي، تأليف آقاي سيد ابراهيم حسيني)
********************************
نظرات شما عزیزان:
|